گپی در مورد فیلترینگ وبلاگ ها! گپی در مورد فیلترینگ وبلاگ ها!

مدتی است که این شعار رو در بعضی وبلاگ ها و یا سایت ها می بینم:" دستتان از وبلاگ ها و وب سایت هایمان کوتاه!" و سمت این شعار هم بطرف آنهائی است که مثلاً قصد دارند بالای آسمان ایران یه آتمسفر مخصوصی بسازند که نه هیچ موجی داخل بره و نه چیزی خارج بشه! خب، در اینکه علاقه مندان انجام چنین کاری نشدنی چقدر گیر و واگیر دارن، بماند. جدا از اینکه خواسته باشم تمام ادعاهای هچل هف شان را مطرح کنم که آی ما اینیم و آنیم و اصلاً ذهنیتی بهتر از اسلام ناب محمدی پیدا نمیشه و ... همینکه میشه امت اسلام رو با هر چیزی به انحراف کشاند، نشان میده که چقدر مبانی اخلاقی و رفتاری مورد نظر در ذهن و جان گیرندگانش جا باز کرده. در واقع بیشترین کنکاشی که ذهن من رو به خودش مشغول کرده، نه تصحیح تخیلات ابلهانه دست اندرکاران حکومت در ایران، بلکه طرف دیگر قضیه بوده، یعنی چگونه گی شکل دهی یه شعار و مفهوم و معانی آن بطور مشخص.
باید از مطرح کنندگان این شعارها این سوال رو پرسید: آیا کسی شما را از نگارش در وبلاگ باز داشته؟ یا اینکه مضمون شعار شما در واقع اینطوری است: دستتان از خوانندگان وبلاگ هایمان کوتاه! خب، این میشه یه چیز دیگه. در واقع آنها نمیتونند بگن: تو ننویس! – اگر چه از خداشون هم هست که اصلاً سواد خواندن و نوشتن را هم ریشه کن کنند چه رسد به اینکه بگویند ننویس! – آنها میگن: تو چه بنویسی یا ننویسی، هیچ فرقی نمی کنه؛ من نمیذارم کسی نوشته ات رو بخونه! در واقع سانسور هم اگر چه تمام تلاشش این بوده که هیچ کس هیچ طور دیگه ای ننویسه، با اینهمه مجبور میشه که دستگاه عریض و طویلی رو همراه با گزمه ها و دادگاه هایش راه بندازه تا مگر مغز در بطن خود سکوت اختیار کنه.
اما آیا قضیه به همین جا محدود میشه؟ یعنی، از یه طرف میدونیم که تمام زورمندان و زورگویان و ناحقان جهان، خواهان خفه خون گرفتن اذهانی اند که گژی ها را بر نمی تابند. و جالب اینجاست که با تمام عشوه هائی که برای هم میان، این چنین موجوداتی یکدیگر رو بالاخره فهمیده و هوای همدیگه رو دارن. اگر برای غلبه بر قحطی و فقر در " دارفور " بین سودان و چاد، میباید یکقران یکقران از کوی و محله جمع کرد، و یا برای راه اندازی برخی کمک های ضروری و اولیه برای جلوگیری از مرگ و میر بیشتر انسانها در اینجا و آنجا باید صدها کنفرانس و جلسه راه بیاندازند، در تامین نیازهای تکنولوژیک برای راه اندازی ماشین های سانسورچیان، دیگر همه اختلافات و حتی تفاوت های نژادی و مذهبی و دیدگاهی و غیره کنار گذاشته میشود.

با اینهمه احساسم به من میگوید یه جای قضیه می لنگد. اینکه در تلاش انسان برای رها شدن از همه اثرات خرفتی و بی خردی بالاخره راههائی پیدا میشود، هیچ تردیدی نیست. اگر ابزارهای تکنولوژیک از همان اولین لحظات راه اندازی هایشان در راستا و خدمت گذاری برای حضور خرفتی و خرافه بوده و هراز چندگاهی آنهم از سر زیاده طلبی های بخشی از اردوی طرف مقابل جنبه هائی از بهره گیری از فلان و بهمان تکنولوژی در خدمت انسانهایی با قلبی تپنده برای بشریت در آمده؛ با اینهمه میدانیم که هیچ گاه نمیتوان بنیان اصلی خرد و ادراک از آزادی را در محدوده بهره گیری از این یا آن ابزار محدود نمود.
وبلاگ، سایت، اینترنت، رادیو، تلوزیون و خلاصه همه ابزارهای متفاوت صرفاً وسایل ارتباطی هستند و نمیتوان دستیابی بدان ها را بمثابه یک هدف در نظر گرفت. مهمترین جنبه ای را که میتوان با پوزخندی بدان نگریست این است که جبهه خرفتی و خرافه و بی خردی در موضع دفاعی قرار دارد و مدام میباید عرصه های جدیدی را محدود کند که هرروزه توسط انسانهای شریف بکار گرفته میشوند.
مسخره گی تمام در این است که میزان استفاده معقول و قابل مکث در فضائی که آنرا دنیای مجازی می نامیم، در صد بسیار ناچیزی است. بخش گسترده ی بهره گیری از آن در راستاهایی است کاملاً غیرضرور و بی معنی.
چنین قضایائی را در مورد رادیو، روزنامه، تلوزیون و خلاصه همه ابزارها و وسائل برای ارتباط انسانی میتوان شاهد بود. بدبختی بزرگ برای آنانی که در چند و چون حفظ قدرت هستند این خواهد بود که با " پچ پچه " ها چکار باید کرد؟

باز برمیگردم به جبهه باصطلاح دوستان! آیا میتوان مبارزه برای یک وسیله را به جای آزادی قرار داد؟ آیا میتوان خواهان آزادی ابزارهائی آنهم از کسانی بود که حتی خودشان هم متوجه نیستند که چه امکانی را دارند در جامعه محدود میکنند!
از سوی دیگر، آنچه که مثل خوره به جانم افتاده این هست که، بغیر از جبهه خودی! برای آزادی اینترنت و از این قبیل، دیگر چه کسانی خواهان آزادی بهره گیری از آنند؟ طبعاً تمام صنایع مربوط به ساخت و راه اندازی کامپیوتر، وسائل الکترونیکی، تمام ادارات و سازمانهای تجاری و مالی و غیره که در این راستا درگیر هستند، نیز خواهان اکتیو شدن این عرصه هستند.
همه میدانیم که اینترنت و بطور کلی دنیای سایبر عرصه ای است نامتناهی. اگر زمین های کشاورزی محدودیت داشتند، اگر کارخانه جات تنها میتوانستند در محدوده ای شکل بگیرند و عمر مفید معینی داشتند، اما در کنار همه اینها فضای اینترنت و گستره فعل و انفعالات در دنیای اطلاعات، ما با کهکشانی روبرویم که هیچ پایانی بر آن متصور نمیتوان بود. برای ماجراجویان دنیای جدید جامعه جهانی همانند شماره هایی از خریدارانی اند که میباید در این عرصه آنها را باز آموزی کرد: اول اینکه به چنان حدی از درک کارکرد کامپیوتر برسند که بتوانند یکی از آنها را بخرند، دوم اینکه چنان توان مالی داشته باشند که بتوانند نه تنها آنرا بخرند، بلکه بطور مرتب آن را نوسازی کنند؛ و سوم و خیلی مهمتر اینکه بدون دسترسی به آن زندگی برایشان امری نامفهوم باشد.
خب، این بلا را سر بنی بشر در رابطه با کتاب، رادیو، تلوزیون و امثالهم آوردند. چرا با کامپیوتر و حال با امری بنام اینترنت نکنند؟

ما با بیان هر شعاری باید عمیقاً به فکر فرو رویم که با این کارمان چه نقشی در تحمیق نابخردی و یا بالعکس بعهده گرفته ایم.
در پایان این سطور باید بگویم که فکر می کنم حتی آزادی نیز در این دنیای وانفسا مفهومی واسطه دارد و خود وسیله ای است تا بتوان با استفاده از آن کژی ها را بازگفت و راههای برون رفت از خطاها را به تدقیق نشست. وگرنه در مناسباتی همگون و هارمونیک، انسان اساساً نمیتواند روی مفهومی بنام آزادی مکث داشته باشد.
بهرحال فکر می کنم مطرح کنندگان این شعار بهتر است یه مکثی روی آن بکنند و ضمناً یه نگاهی هم به دور و بر که بالاخره چه کسانی در این شعار ذی نفعند.


[+/-] show/hide this post

۱۷.۴.۸۳

گپی در مورد فیلترینگ وبلاگ ها!

گپی در مورد فیلترینگ وبلاگ ها!

مدتی است که این شعار رو در بعضی وبلاگ ها و یا سایت ها می بینم:" دستتان از وبلاگ ها و وب سایت هایمان کوتاه!" و سمت این شعار هم بطرف آنهائی است که مثلاً قصد دارند بالای آسمان ایران یه آتمسفر مخصوصی بسازند که نه هیچ موجی داخل بره و نه چیزی خارج بشه! خب، در اینکه علاقه مندان انجام چنین کاری نشدنی چقدر گیر و واگیر دارن، بماند. جدا از اینکه خواسته باشم تمام ادعاهای هچل هف شان را مطرح کنم که آی ما اینیم و آنیم و اصلاً ذهنیتی بهتر از اسلام ناب محمدی پیدا نمیشه و ... همینکه میشه امت اسلام رو با هر چیزی به انحراف کشاند، نشان میده که چقدر مبانی اخلاقی و رفتاری مورد نظر در ذهن و جان گیرندگانش جا باز کرده. در واقع بیشترین کنکاشی که ذهن من رو به خودش مشغول کرده، نه تصحیح تخیلات ابلهانه دست اندرکاران حکومت در ایران، بلکه طرف دیگر قضیه بوده، یعنی چگونه گی شکل دهی یه شعار و مفهوم و معانی آن بطور مشخص.
باید از مطرح کنندگان این شعارها این سوال رو پرسید: آیا کسی شما را از نگارش در وبلاگ باز داشته؟ یا اینکه مضمون شعار شما در واقع اینطوری است: دستتان از خوانندگان وبلاگ هایمان کوتاه! خب، این میشه یه چیز دیگه. در واقع آنها نمیتونند بگن: تو ننویس! – اگر چه از خداشون هم هست که اصلاً سواد خواندن و نوشتن را هم ریشه کن کنند چه رسد به اینکه بگویند ننویس! – آنها میگن: تو چه بنویسی یا ننویسی، هیچ فرقی نمی کنه؛ من نمیذارم کسی نوشته ات رو بخونه! در واقع سانسور هم اگر چه تمام تلاشش این بوده که هیچ کس هیچ طور دیگه ای ننویسه، با اینهمه مجبور میشه که دستگاه عریض و طویلی رو همراه با گزمه ها و دادگاه هایش راه بندازه تا مگر مغز در بطن خود سکوت اختیار کنه.
اما آیا قضیه به همین جا محدود میشه؟ یعنی، از یه طرف میدونیم که تمام زورمندان و زورگویان و ناحقان جهان، خواهان خفه خون گرفتن اذهانی اند که گژی ها را بر نمی تابند. و جالب اینجاست که با تمام عشوه هائی که برای هم میان، این چنین موجوداتی یکدیگر رو بالاخره فهمیده و هوای همدیگه رو دارن. اگر برای غلبه بر قحطی و فقر در " دارفور " بین سودان و چاد، میباید یکقران یکقران از کوی و محله جمع کرد، و یا برای راه اندازی برخی کمک های ضروری و اولیه برای جلوگیری از مرگ و میر بیشتر انسانها در اینجا و آنجا باید صدها کنفرانس و جلسه راه بیاندازند، در تامین نیازهای تکنولوژیک برای راه اندازی ماشین های سانسورچیان، دیگر همه اختلافات و حتی تفاوت های نژادی و مذهبی و دیدگاهی و غیره کنار گذاشته میشود.

با اینهمه احساسم به من میگوید یه جای قضیه می لنگد. اینکه در تلاش انسان برای رها شدن از همه اثرات خرفتی و بی خردی بالاخره راههائی پیدا میشود، هیچ تردیدی نیست. اگر ابزارهای تکنولوژیک از همان اولین لحظات راه اندازی هایشان در راستا و خدمت گذاری برای حضور خرفتی و خرافه بوده و هراز چندگاهی آنهم از سر زیاده طلبی های بخشی از اردوی طرف مقابل جنبه هائی از بهره گیری از فلان و بهمان تکنولوژی در خدمت انسانهایی با قلبی تپنده برای بشریت در آمده؛ با اینهمه میدانیم که هیچ گاه نمیتوان بنیان اصلی خرد و ادراک از آزادی را در محدوده بهره گیری از این یا آن ابزار محدود نمود.
وبلاگ، سایت، اینترنت، رادیو، تلوزیون و خلاصه همه ابزارهای متفاوت صرفاً وسایل ارتباطی هستند و نمیتوان دستیابی بدان ها را بمثابه یک هدف در نظر گرفت. مهمترین جنبه ای را که میتوان با پوزخندی بدان نگریست این است که جبهه خرفتی و خرافه و بی خردی در موضع دفاعی قرار دارد و مدام میباید عرصه های جدیدی را محدود کند که هرروزه توسط انسانهای شریف بکار گرفته میشوند.
مسخره گی تمام در این است که میزان استفاده معقول و قابل مکث در فضائی که آنرا دنیای مجازی می نامیم، در صد بسیار ناچیزی است. بخش گسترده ی بهره گیری از آن در راستاهایی است کاملاً غیرضرور و بی معنی.
چنین قضایائی را در مورد رادیو، روزنامه، تلوزیون و خلاصه همه ابزارها و وسائل برای ارتباط انسانی میتوان شاهد بود. بدبختی بزرگ برای آنانی که در چند و چون حفظ قدرت هستند این خواهد بود که با " پچ پچه " ها چکار باید کرد؟

باز برمیگردم به جبهه باصطلاح دوستان! آیا میتوان مبارزه برای یک وسیله را به جای آزادی قرار داد؟ آیا میتوان خواهان آزادی ابزارهائی آنهم از کسانی بود که حتی خودشان هم متوجه نیستند که چه امکانی را دارند در جامعه محدود میکنند!
از سوی دیگر، آنچه که مثل خوره به جانم افتاده این هست که، بغیر از جبهه خودی! برای آزادی اینترنت و از این قبیل، دیگر چه کسانی خواهان آزادی بهره گیری از آنند؟ طبعاً تمام صنایع مربوط به ساخت و راه اندازی کامپیوتر، وسائل الکترونیکی، تمام ادارات و سازمانهای تجاری و مالی و غیره که در این راستا درگیر هستند، نیز خواهان اکتیو شدن این عرصه هستند.
همه میدانیم که اینترنت و بطور کلی دنیای سایبر عرصه ای است نامتناهی. اگر زمین های کشاورزی محدودیت داشتند، اگر کارخانه جات تنها میتوانستند در محدوده ای شکل بگیرند و عمر مفید معینی داشتند، اما در کنار همه اینها فضای اینترنت و گستره فعل و انفعالات در دنیای اطلاعات، ما با کهکشانی روبرویم که هیچ پایانی بر آن متصور نمیتوان بود. برای ماجراجویان دنیای جدید جامعه جهانی همانند شماره هایی از خریدارانی اند که میباید در این عرصه آنها را باز آموزی کرد: اول اینکه به چنان حدی از درک کارکرد کامپیوتر برسند که بتوانند یکی از آنها را بخرند، دوم اینکه چنان توان مالی داشته باشند که بتوانند نه تنها آنرا بخرند، بلکه بطور مرتب آن را نوسازی کنند؛ و سوم و خیلی مهمتر اینکه بدون دسترسی به آن زندگی برایشان امری نامفهوم باشد.
خب، این بلا را سر بنی بشر در رابطه با کتاب، رادیو، تلوزیون و امثالهم آوردند. چرا با کامپیوتر و حال با امری بنام اینترنت نکنند؟

ما با بیان هر شعاری باید عمیقاً به فکر فرو رویم که با این کارمان چه نقشی در تحمیق نابخردی و یا بالعکس بعهده گرفته ایم.
در پایان این سطور باید بگویم که فکر می کنم حتی آزادی نیز در این دنیای وانفسا مفهومی واسطه دارد و خود وسیله ای است تا بتوان با استفاده از آن کژی ها را بازگفت و راههای برون رفت از خطاها را به تدقیق نشست. وگرنه در مناسباتی همگون و هارمونیک، انسان اساساً نمیتواند روی مفهومی بنام آزادی مکث داشته باشد.
بهرحال فکر می کنم مطرح کنندگان این شعار بهتر است یه مکثی روی آن بکنند و ضمناً یه نگاهی هم به دور و بر که بالاخره چه کسانی در این شعار ذی نفعند.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی