متن نامه فيدل كاسترو به... متن نامه فيدل كاسترو به...

خانم الميرا مرادي ترجمه اي از متن نامه فيدل كاسترو به كنفرانس سالانه سازمان بين المللي تجارت و توسعه در اخبار روز تاريخ نوزده ژوئن قرار داده. من با اجازه ايشان در اينجا نيز اين ترجمه رو ميذارم.

شنبه ٣٠ خرداد ١٣٨٣ – ١۹ ژوئن ٢٠٠۴

هاوانا 13 جون 2004
" کنفرانس سازمان ملل متحد در مورد تجارت و توسعه" UNCTAD (1) ، سازمانی که 40 سال پيش بنيانگذاری شد، با اهداف يک سازمان آزاديخواه و تلاشگر در جهت خدمت به بشريت بوسيله کشورهای در حال توسعه در سازمان ملل متحد بوجود آمد، تا از طريق تجارت جهانی بر پايه انصاف و منطق، ابزاری باشد جهت خدمت در راه پيشرفت و توسعه. دنيائی از اميد و آرزوها همراه با افکار و ايده های خام و تجربه نشده موجود بود که همگی آن تلاشگران از وظايف و ملزومات آن باخبر بودند و آماده بودند تا مشترکا هدفی را پيش برند.
رائول پربيش مروج اصلی اين تفکر بود. او پديده نابرابری را بزرگترين منشا دردآور بازدارندگی توسعه اقتصادی مردم جهان سوم می دانست. نظريات او سهم بزرگی در فرهنگ اقتصادی دوران ما دارا می باشد. بدليل همين کيفيت و چگونگی، او بعنوان اولين دبير آژانس تجارت و توسعه سازمان ملل متحد انتخاب شد.
امروزه، تازيانه بيرحمانه ای که نابرابری ارزش ها و معيارها بر اندام جامعه انسانی وارد می کند، بندرت در کنفرانس ها و سخنرانی ها مورد بحث و بررسی قرار می گيرد.
تجارت بين المللی ابزاری برای توسعه کشورهای فقير نگشت، زيرا آنگونه که شاهديم، اکثريت مردم اين کشورها بشکل باور نکردنی در فقر شديد بسر می برند.
برای 86 کشور از اين دست، تجارت مواد اوليه بيش از نيمی از منابع صادراتی آنان بشمار ميرود، در حاليکه ارزش کالاهايی از اين دست در حال حاضر (بغير از نفت) کمتر از يک سوم زمانی است که اين سازمان جهانی در 40 سال پيش شروع بکار نمود.
گرچه بسياری از اوقات ارقام و آمار تکراری و کسالت آور بنظر ميرسند، اما در حقيقت بکارگيری زبانی چنين فصيح و روان غير قابل تعويض با هر زبان ديگر است :
- %85 جمعيت جهان در کشورهای فقير زندگی می کنند، اما سهم آنان از تجارت جهانی فقط %25 است.
- بدهی خارجی اين کشورها در سال 1964 يعنی سالی که اين آژانس بين المللی شروع بکار کرد، نزديک به 50 ميليارد دلار بوده، در حاليکه امروزه 2.6 تريليون دلار می باشد.
- مابين سالهای 1982 و 2003 يعنی ظرف 21 سال جهان فقير 5.4 تريليون دلار فقط بابت خدمات (بهره و غيره) بدهی های خارجی پرداخته است و اين به آن معنی است که جمع مبالغی که به کشورهای ثروتمند پرداخت شده است، بيش از دو برابر اصل بدهی بوده است.

به کشورهای فقير قول مساعدت برای توسعه و همچنين کاهش اختلاف بين فقير و غنی داده شده بود ، حتی به آنان قول داده شده بود که % 0.7 توليد ناخالص ملی (GDP) کشورهای غنی و رشد يافته به آنها خواهد رسيد، رقمی که اگر تحقق پيدا می کرد امروزه بالغ بر 175 ميليارد دلار می شد. (اين درصد کمک بر اساس قراردادهای تجارت جهانی است که در صورت باز گذاشتن درهای کشورهای در حال توسعه بروی صادرات کالا ها از کشورهای ثروتمند، می بايستی به کشورهای در حال رشد تعلق گيرد – م)
آنچه که کشورهای جهان سوم بعنوان کمک رسمی در سال 2003 دريافت کردند، تنها مبلغی حدود 54 ميليارد دلار بوده است. همان سال، کشورهای فقير به کشورهای غنی مبلغی بالغ بر 436 ميليارد دلار تنها بعنوان سرويس بدهی های خود پرداخت کردند و البته ثروتمندترين آنها يعنی ايالات متحده آمريکا، به جای %0.7 تنها % 0.1 از GDP خود را بعنوان کمک تخصيص داد. و اين يکی از آن اقلام درشت و هنگفتی است که عليرغم قراردادهای تجارت جهانی عملا به کشورهای فقير پرداخت نمی شود و اين يکی از مواردی است که نمايانگر تجارت در چهارچوب نابرابری است.
بعلاوه، کشورهای ثروتمند هر ساله مبلغی بالغ بر 300 ميليارد دلار بودجه جهت سوبسيد صنايع و کالاهای داخلی خود خرج می نمايند تا مانع از دسترسی کشورهای فقير به بازارهای کشورهای غنی شوند.
بعبارت ديگر، اين غير ممکن است که ميزان ضرری را که با اين شيوه های تجارت به کشورهای فقير وارد می شود، و بخصوص از ميان جاده های مارپيچ و پر دست اندازWTO و موافقتنامه های تجارت آزاد، که به کشورهای فقير تحميل می شوند و از سوی ديگر کشورهای غنی به نوبه خود با تکنولوژی پيشرفته و تقريبا با برتری مطلق و انحصاری در صنايع پيشرفته ای همچون کامپيوتر و الکترونيک، و با منابع گزاف و بيکران مالی که در خدمت دارند، کشورهای فقير را ناتوان از هرگونه رقابت می سازند.
از ديگر اشکال چپاولگری و غارتی که می شود به اين موارد اضافه کرد، يکی هم استثمار عظيم نيروی کار ارزان در کارخانجاتی است که با سرعت نور می آيند و می روند؛ سفته بازی بر مبنای ميليارد دلار در روز؛ تجارت اسلحه؛ تصرف اموال و کالاهايی که ميراث ملی فرهنگی کشورها محسوب می شوند؛ تهاجم فرهنگی و ساير اعمالی که در ارتباط با دزدی و غارت می باشد که فهرست کردن همه ی آن اعمال در اينجا غير ممکن است.
کتابهای کلاسيک اقتصاد انتقال بيرحمانه منابع مالی از کشورهای فقير به کشورهای غنی را نشان نمی دهند، و تا بحال در اين مورد بررسی و مطالعه ای هم نشده است، حرکت سرمايه از نظر شکل دادن به نظم کنونی جهان اهميت دارد. پول و ثروت براحتی به ايالات متحده آمريکا انتقال داده می شود تا به اصطلاح از ناپايداری مالی و خطرات و ريسک های جنون آميز که بوسيله همان نظم اقتصادی سرمايه داری بوجود آمده است، در امان بمانند. بدون اين هدايا که ديگر کشورهای دنيا و عمدتا کشورهای فقير به آمريکا اعطا می کنند، برای دولت آمريکا تاب آوردن در مقابل هزينه ها و کسری موازنه پرداخت ها که در سال 2004 مبلغی در حدود يک تريليون دلار بوده است، غير ممکن خواهد بود.
آيا کسی قادر است که پی آمدهای شومی که بر انسان و اجتماع به تبع اقتصاد جهانی شده نئوليبرال، روا داشته شده، انکار نمايد ؟
- اگر 25 سال پيش 500 ميليون نفر از مردم جهان در گرسنگی بسر می بردند، امروز اين رقم بالغ بر 800 ميليون نفر می باشد.
- در کشورهای فقير 150 ميليون کودک زير وزن طبيعی متولد می شوند و اين چيزی است که ميزان خطر مرگ و در صورت زنده ماندن خطر نقص قوای ذهنی و فکری و همچنين نقص فيزيکی را ميان اين نوزادان افزايش می دهد.
- 325 ميليون کودک اصولا به مدرسه نمی روند.
- نرخ مرگ ومير نوزادان زير يکسال، 12 مرتبه بيشتر از کشورهای ثروتمند می باشد.
- 33000 کودک در کشورهای جهان سوم، هر روزه از بيماری های قابل علاج و درمان پذير می ميرند.
- دو ميليون دختر در اين کشورها در اثر فشار به فحشا رانده می شوند.
- %85 از مردم جهان ساکن کشورهای فقير هستند، ولی سهم آنها از مصرف انرژی مورد استفاده در دنيا فقط %30، مصرف فلزات %25، و مصرف چوب و الوار % 15 است.
- ميليارد ميليارد انسان زير خط مطلق بيسوادی و يا کم سوادی در جهان قرار دارند.

حال چگونه است که رهبران کشورهای امپرياليستی و آنانی که در چپاول گری جهان مشارکت دارند، صحبت از واژه هايی چون "آزادی"، "دمکراسي" و "حقوق بشر" در اين جهان بغايت استثمار شده، می نمايند؟
يک جنايت و نسل کشی دائمی و هميشگی عليه بشريت در حال تکوين است. تعداد کودکان و مادران، پيران و جوانان و ميان سالان که در اثر فقدان مواد غذائی و امکانات پزشگی هر ساله می ميرند، درست به تعداد انسانهايی است که در دو جنگ اول و دوم جهانی کشته شدند. هر روز و هر ساعت اين اتفاق می افتد، در حاليکه هيچکدام از آن رهبران کبير کشورهای پيشرفته و ثروتمند درباره آن کلمه ای بر زبان نمی آورند.
آيا اين وضعيت می تواند برای هميشه ادامه پيدا کند؟ مطلقا خير، و قطعا بدلايل منصفانه.
بعد از دهها هزار سال، جمعيت انسانی (که تقريبا بشکل غير منتظره در 45 سال گذشته بيش از دوبرابر شده است) به مرز 6350 ميليون نفر رسيده است که برای اين جمعيت می بايستی غذا، سرپناه، پوشاک و تحصيلات فراهم گردد. اين رقم بدون شک افزايش يافته و به 10 ميليارد نفر در 50 سال آينده خواهد رسيد. همه ی ذخاير کشف شده تاکنون و آنهايی هم که بزودی کشف خواهند شد، يعنی همان ذخاير نفتی که برای کره زمين 300 ميليون سال طول کشيد تا آنرا بسازد، تا آنزمان ديگر وجود نخواهد داشت . علاوه بر آن در نتيجه استفاده اين سوخت ها، بقايای آنها تبديل به گازها و مواد زائد می گردند که همراه با بقيه مواد آلوده کننده شيميائی به ميان آتمسفر، آبها و خاک رها خواهند گشت.
جامعه توسعه يافته سرمايه داری بشکل اجتناب ناپذيری بسوی سيستم امپرياليستی که امروزه سيستم غالب می باشد، رشد کرده و به مرحله ای از بی منطقی ظالمانه، اقتصاد جهانی غير منصفانه و نظم نئوليبرالی که غير قابل تحمل است، رسيده است. گروههای زيادی از مردم بر عليه آن علم طغيان بر خواهند افراشت. در حقيقت، آنها هم اينک شروع به تمرد کرده اند. بسيار ابلهانه خواهد بود که اين شورش و طغيان را کار احزاب، نظريه پردازها يا خرابکاران، و عوامل و کارگزاران بی ثبات کردن از کوبا و ونزوئلا ناميد.
سير تدريجی سرمايه، سبب پيدايش جوامع مصرفی شده است، روند اجتناب ناپذيری که در بطن ساختار نظام و قواعدی که سيستم را اداره می کند، موجود است. در اين جوامع، گرايش به مصرف و اسراف کاری، افکار گروه بزرگی از مردم اين کشورها را مسموم کرده است که در نتيجه آن جامعه در انبوهی از بی اطلاعی سياسی و اقتصادی گرفتار آمده و بوسيله تبليغات تجاری و جنجال های تبليغی – سياسی و از طريق رسانه هايی که شگفت آورترين شيوه های علمی را در اين زمينه بکار می برند، خوراک داده می شوند.
وضع موجود در کشورهای ثروتمند و پر قدرت همراه با اصول سياسی و نظام اخلاقی حاکم آنچنان فضای پيچيده و بغرنجی را سبب ميشود، که بويژه برای رشد و ترقی رهبرانی آگاه و مسئول، بهيچ وجه مناسب نمی باشد، چرا که اين رهبران معلول روند حاکم بر جامعه هستند. آيا اين رهبران قادر خواهند بود که موقعيت های پيچيده سياسی و در حال افزايش جهان امروز را با مسئوليت کامل کنترل کنند؟
بزودی 60 سال از روزی که اولين بمب اتمی بر هيروشيما افکنده شد، خواهد گذشت. و خبر تاسف آور در اين مورد اين است که، هم اکنون بيش از دهها هزار سلاح اتمی در دنيا وجود دارد، که بسيار دقيق تر و قويتر از اولين بمب اتمی جهان می باشند و اين سلاح ها می روند که نه تنها بيشتر و بيشتر توليد شده، بلکه کامل تر و کشنده تر هم بشوند. حتی برنامه ای برای ساخت پايگاههای موشک های اتمی در فضا در دست انجام است. هم چنين برنامه های بيشتری برای ساخت و توليد سيستم های هر چه پيشرفته تر و کشنده تر در حال اجراست.
برای نخستين بار در تاريخ، انسان ظرفيت های تکنيکی گسترده ای جهت انهدام خود آفريده است، گر چه قادر نبوده است که حداقل تضمينات جهت سلامت و امنيت و انسجام هر کشوری را بر پايه مناسبات برابر ارائه دهد.
تئوريسين ها و نظريه پردازهای جهان سرمايه داری مفصلا در مورد موارد کاربرد سلاح های پيشرفته که در گوشه وکنار دنيا بکار ميروند دست به توجيهات می زنند که به اين ترتيب عملکرد بربريت وحشيگرانه ی نازی های هيتلری در مقابل آن رنگ می بازد.
روش های مبتنی بر ساديسم و شکنجه را که يادآور تصاوير هولناک مشابه در سالهای پايانی جنگ دوم جهانی است را در اين روزگار همچنان شاهد هستيم.

حيثيت و اعتبار سازمان ملل متحد در تمامی شالوده و بنيان اش بشدت متزلزل و تحليل رفته است. سازمان ملل متحد هم اينک از همه معيارهای اصولی و دمکراتيک خود بسيار دور گشته است. اين نهاد جهانی به مانند ابزاری در دستان ابرقدرت و متحدين اش بدل شده است که تنها قادر است ماجراجوئی های جنگی انان را پوشش دهد و بر جنايت عليه مقدس ترين و محترم ترين حقوق انسانها سرپوش گذارد.

اينها نه وهم و خيال هستند و نه تصورات و پندارهای ساده انگارانه. اين حقيقت عريانی است که در طی نيم قرن گذشته، دو خطر مرگبار، زيست و بقای نوع بشر را شديدا مورد تهديد قرار داده است: يک خطر ناشی از سلاحهای تکنولوژيکی پيشرفته است و ديگری خطر خرابی و ويرانی سيستماتيک و شتاب يابنده اوضاع و شرايط طبيعی زندگی بر روی کره زمين می باشد. مشکل اساسی اين است که بشريت به اجبار به درون سيستمی کشانده می شود که در برابر او انتخابی بجز اين دو مورد وجود ندارد: يا اينکه وضعيت موجود جهان تغيير پيدا کند، و يا نوع بشر خطر و ريسک واقعی انقراض خود را بپذيرد. احتياج نيست که همه دانشمند و يا متخصص رياضيات باشند تا متوجه شوند که چه اتفاقی در حال وقوع است، بلکه تنها به يک محاسبه ساده احتياج هست که کودکان دبستانی هم بسادگی قادر به اينگونه محاسبات هستند.

مردم روز بروز بيشتر غير قابل کنترل و مهار نشدنی می گردند، سرکوب، شکنجه، ناپديدشدن ها يا کشتارهای عظيم و گروهی از آنان قادر نخواهد بود که آنان را متوقف نمايد .
و البته اين تنها مردم گرسنه کشورهای جهان سوم نخواهند بود که برای بقای خود و فرزندان خود دست به تقلا، شورش و نزاع خواهند زد، بلکه انسانهای باوجدان جهان غنی، کارگران يدی و فکری هم به مبارزه بر خواهند خاست.
بحران های اجتناب ناپذير سيستم، دير يا زود متفکرين، رهبران و سازمانهای سياسی و اجتماعی از هر گروهی را بوجود خواهد آورد تا با منتهای تلاش و کوشش خود مانع انقراض نسل بشر شوند. همه ی آبها سرانجام در يک مسير مشترک طی طريق خواهند کرد و بر سر راه خود همه ی موانع و سد های دست و پاگير را از بين خواهند برد.

حال اجازه دهيد، افکاری را رشد و نمو دهيم که برای آن احتياج به ساخت و توليد همه ی آن سلاحهايی که اين تمدن وحشی و بربر به ارمغان آورده است، نداشته باشيم.
اجازه دهيد، افکاری را رشد و نمو دهيم که ويرانی و انهدام جبران ناپذير مسکن طبيعی مان؛ " زمين" را مانع شويم.
در اينجا سوالی نمودار می شود: آيا خيلی دير نيست؟ من بسيار خوش بين هستم، می گويم خير، و اجازه دهيد که اميد خود را با ديگرانی هم که معتقدند جهانی ديگر ممکن است، تقسيم نمايم.



[+/-] show/hide this post

۳۰.۳.۸۳

متن نامه فيدل كاسترو به...

متن نامه فيدل كاسترو به...

خانم الميرا مرادي ترجمه اي از متن نامه فيدل كاسترو به كنفرانس سالانه سازمان بين المللي تجارت و توسعه در اخبار روز تاريخ نوزده ژوئن قرار داده. من با اجازه ايشان در اينجا نيز اين ترجمه رو ميذارم.

شنبه ٣٠ خرداد ١٣٨٣ – ١۹ ژوئن ٢٠٠۴

هاوانا 13 جون 2004
" کنفرانس سازمان ملل متحد در مورد تجارت و توسعه" UNCTAD (1) ، سازمانی که 40 سال پيش بنيانگذاری شد، با اهداف يک سازمان آزاديخواه و تلاشگر در جهت خدمت به بشريت بوسيله کشورهای در حال توسعه در سازمان ملل متحد بوجود آمد، تا از طريق تجارت جهانی بر پايه انصاف و منطق، ابزاری باشد جهت خدمت در راه پيشرفت و توسعه. دنيائی از اميد و آرزوها همراه با افکار و ايده های خام و تجربه نشده موجود بود که همگی آن تلاشگران از وظايف و ملزومات آن باخبر بودند و آماده بودند تا مشترکا هدفی را پيش برند.
رائول پربيش مروج اصلی اين تفکر بود. او پديده نابرابری را بزرگترين منشا دردآور بازدارندگی توسعه اقتصادی مردم جهان سوم می دانست. نظريات او سهم بزرگی در فرهنگ اقتصادی دوران ما دارا می باشد. بدليل همين کيفيت و چگونگی، او بعنوان اولين دبير آژانس تجارت و توسعه سازمان ملل متحد انتخاب شد.
امروزه، تازيانه بيرحمانه ای که نابرابری ارزش ها و معيارها بر اندام جامعه انسانی وارد می کند، بندرت در کنفرانس ها و سخنرانی ها مورد بحث و بررسی قرار می گيرد.
تجارت بين المللی ابزاری برای توسعه کشورهای فقير نگشت، زيرا آنگونه که شاهديم، اکثريت مردم اين کشورها بشکل باور نکردنی در فقر شديد بسر می برند.
برای 86 کشور از اين دست، تجارت مواد اوليه بيش از نيمی از منابع صادراتی آنان بشمار ميرود، در حاليکه ارزش کالاهايی از اين دست در حال حاضر (بغير از نفت) کمتر از يک سوم زمانی است که اين سازمان جهانی در 40 سال پيش شروع بکار نمود.
گرچه بسياری از اوقات ارقام و آمار تکراری و کسالت آور بنظر ميرسند، اما در حقيقت بکارگيری زبانی چنين فصيح و روان غير قابل تعويض با هر زبان ديگر است :
- %85 جمعيت جهان در کشورهای فقير زندگی می کنند، اما سهم آنان از تجارت جهانی فقط %25 است.
- بدهی خارجی اين کشورها در سال 1964 يعنی سالی که اين آژانس بين المللی شروع بکار کرد، نزديک به 50 ميليارد دلار بوده، در حاليکه امروزه 2.6 تريليون دلار می باشد.
- مابين سالهای 1982 و 2003 يعنی ظرف 21 سال جهان فقير 5.4 تريليون دلار فقط بابت خدمات (بهره و غيره) بدهی های خارجی پرداخته است و اين به آن معنی است که جمع مبالغی که به کشورهای ثروتمند پرداخت شده است، بيش از دو برابر اصل بدهی بوده است.

به کشورهای فقير قول مساعدت برای توسعه و همچنين کاهش اختلاف بين فقير و غنی داده شده بود ، حتی به آنان قول داده شده بود که % 0.7 توليد ناخالص ملی (GDP) کشورهای غنی و رشد يافته به آنها خواهد رسيد، رقمی که اگر تحقق پيدا می کرد امروزه بالغ بر 175 ميليارد دلار می شد. (اين درصد کمک بر اساس قراردادهای تجارت جهانی است که در صورت باز گذاشتن درهای کشورهای در حال توسعه بروی صادرات کالا ها از کشورهای ثروتمند، می بايستی به کشورهای در حال رشد تعلق گيرد – م)
آنچه که کشورهای جهان سوم بعنوان کمک رسمی در سال 2003 دريافت کردند، تنها مبلغی حدود 54 ميليارد دلار بوده است. همان سال، کشورهای فقير به کشورهای غنی مبلغی بالغ بر 436 ميليارد دلار تنها بعنوان سرويس بدهی های خود پرداخت کردند و البته ثروتمندترين آنها يعنی ايالات متحده آمريکا، به جای %0.7 تنها % 0.1 از GDP خود را بعنوان کمک تخصيص داد. و اين يکی از آن اقلام درشت و هنگفتی است که عليرغم قراردادهای تجارت جهانی عملا به کشورهای فقير پرداخت نمی شود و اين يکی از مواردی است که نمايانگر تجارت در چهارچوب نابرابری است.
بعلاوه، کشورهای ثروتمند هر ساله مبلغی بالغ بر 300 ميليارد دلار بودجه جهت سوبسيد صنايع و کالاهای داخلی خود خرج می نمايند تا مانع از دسترسی کشورهای فقير به بازارهای کشورهای غنی شوند.
بعبارت ديگر، اين غير ممکن است که ميزان ضرری را که با اين شيوه های تجارت به کشورهای فقير وارد می شود، و بخصوص از ميان جاده های مارپيچ و پر دست اندازWTO و موافقتنامه های تجارت آزاد، که به کشورهای فقير تحميل می شوند و از سوی ديگر کشورهای غنی به نوبه خود با تکنولوژی پيشرفته و تقريبا با برتری مطلق و انحصاری در صنايع پيشرفته ای همچون کامپيوتر و الکترونيک، و با منابع گزاف و بيکران مالی که در خدمت دارند، کشورهای فقير را ناتوان از هرگونه رقابت می سازند.
از ديگر اشکال چپاولگری و غارتی که می شود به اين موارد اضافه کرد، يکی هم استثمار عظيم نيروی کار ارزان در کارخانجاتی است که با سرعت نور می آيند و می روند؛ سفته بازی بر مبنای ميليارد دلار در روز؛ تجارت اسلحه؛ تصرف اموال و کالاهايی که ميراث ملی فرهنگی کشورها محسوب می شوند؛ تهاجم فرهنگی و ساير اعمالی که در ارتباط با دزدی و غارت می باشد که فهرست کردن همه ی آن اعمال در اينجا غير ممکن است.
کتابهای کلاسيک اقتصاد انتقال بيرحمانه منابع مالی از کشورهای فقير به کشورهای غنی را نشان نمی دهند، و تا بحال در اين مورد بررسی و مطالعه ای هم نشده است، حرکت سرمايه از نظر شکل دادن به نظم کنونی جهان اهميت دارد. پول و ثروت براحتی به ايالات متحده آمريکا انتقال داده می شود تا به اصطلاح از ناپايداری مالی و خطرات و ريسک های جنون آميز که بوسيله همان نظم اقتصادی سرمايه داری بوجود آمده است، در امان بمانند. بدون اين هدايا که ديگر کشورهای دنيا و عمدتا کشورهای فقير به آمريکا اعطا می کنند، برای دولت آمريکا تاب آوردن در مقابل هزينه ها و کسری موازنه پرداخت ها که در سال 2004 مبلغی در حدود يک تريليون دلار بوده است، غير ممکن خواهد بود.
آيا کسی قادر است که پی آمدهای شومی که بر انسان و اجتماع به تبع اقتصاد جهانی شده نئوليبرال، روا داشته شده، انکار نمايد ؟
- اگر 25 سال پيش 500 ميليون نفر از مردم جهان در گرسنگی بسر می بردند، امروز اين رقم بالغ بر 800 ميليون نفر می باشد.
- در کشورهای فقير 150 ميليون کودک زير وزن طبيعی متولد می شوند و اين چيزی است که ميزان خطر مرگ و در صورت زنده ماندن خطر نقص قوای ذهنی و فکری و همچنين نقص فيزيکی را ميان اين نوزادان افزايش می دهد.
- 325 ميليون کودک اصولا به مدرسه نمی روند.
- نرخ مرگ ومير نوزادان زير يکسال، 12 مرتبه بيشتر از کشورهای ثروتمند می باشد.
- 33000 کودک در کشورهای جهان سوم، هر روزه از بيماری های قابل علاج و درمان پذير می ميرند.
- دو ميليون دختر در اين کشورها در اثر فشار به فحشا رانده می شوند.
- %85 از مردم جهان ساکن کشورهای فقير هستند، ولی سهم آنها از مصرف انرژی مورد استفاده در دنيا فقط %30، مصرف فلزات %25، و مصرف چوب و الوار % 15 است.
- ميليارد ميليارد انسان زير خط مطلق بيسوادی و يا کم سوادی در جهان قرار دارند.

حال چگونه است که رهبران کشورهای امپرياليستی و آنانی که در چپاول گری جهان مشارکت دارند، صحبت از واژه هايی چون "آزادی"، "دمکراسي" و "حقوق بشر" در اين جهان بغايت استثمار شده، می نمايند؟
يک جنايت و نسل کشی دائمی و هميشگی عليه بشريت در حال تکوين است. تعداد کودکان و مادران، پيران و جوانان و ميان سالان که در اثر فقدان مواد غذائی و امکانات پزشگی هر ساله می ميرند، درست به تعداد انسانهايی است که در دو جنگ اول و دوم جهانی کشته شدند. هر روز و هر ساعت اين اتفاق می افتد، در حاليکه هيچکدام از آن رهبران کبير کشورهای پيشرفته و ثروتمند درباره آن کلمه ای بر زبان نمی آورند.
آيا اين وضعيت می تواند برای هميشه ادامه پيدا کند؟ مطلقا خير، و قطعا بدلايل منصفانه.
بعد از دهها هزار سال، جمعيت انسانی (که تقريبا بشکل غير منتظره در 45 سال گذشته بيش از دوبرابر شده است) به مرز 6350 ميليون نفر رسيده است که برای اين جمعيت می بايستی غذا، سرپناه، پوشاک و تحصيلات فراهم گردد. اين رقم بدون شک افزايش يافته و به 10 ميليارد نفر در 50 سال آينده خواهد رسيد. همه ی ذخاير کشف شده تاکنون و آنهايی هم که بزودی کشف خواهند شد، يعنی همان ذخاير نفتی که برای کره زمين 300 ميليون سال طول کشيد تا آنرا بسازد، تا آنزمان ديگر وجود نخواهد داشت . علاوه بر آن در نتيجه استفاده اين سوخت ها، بقايای آنها تبديل به گازها و مواد زائد می گردند که همراه با بقيه مواد آلوده کننده شيميائی به ميان آتمسفر، آبها و خاک رها خواهند گشت.
جامعه توسعه يافته سرمايه داری بشکل اجتناب ناپذيری بسوی سيستم امپرياليستی که امروزه سيستم غالب می باشد، رشد کرده و به مرحله ای از بی منطقی ظالمانه، اقتصاد جهانی غير منصفانه و نظم نئوليبرالی که غير قابل تحمل است، رسيده است. گروههای زيادی از مردم بر عليه آن علم طغيان بر خواهند افراشت. در حقيقت، آنها هم اينک شروع به تمرد کرده اند. بسيار ابلهانه خواهد بود که اين شورش و طغيان را کار احزاب، نظريه پردازها يا خرابکاران، و عوامل و کارگزاران بی ثبات کردن از کوبا و ونزوئلا ناميد.
سير تدريجی سرمايه، سبب پيدايش جوامع مصرفی شده است، روند اجتناب ناپذيری که در بطن ساختار نظام و قواعدی که سيستم را اداره می کند، موجود است. در اين جوامع، گرايش به مصرف و اسراف کاری، افکار گروه بزرگی از مردم اين کشورها را مسموم کرده است که در نتيجه آن جامعه در انبوهی از بی اطلاعی سياسی و اقتصادی گرفتار آمده و بوسيله تبليغات تجاری و جنجال های تبليغی – سياسی و از طريق رسانه هايی که شگفت آورترين شيوه های علمی را در اين زمينه بکار می برند، خوراک داده می شوند.
وضع موجود در کشورهای ثروتمند و پر قدرت همراه با اصول سياسی و نظام اخلاقی حاکم آنچنان فضای پيچيده و بغرنجی را سبب ميشود، که بويژه برای رشد و ترقی رهبرانی آگاه و مسئول، بهيچ وجه مناسب نمی باشد، چرا که اين رهبران معلول روند حاکم بر جامعه هستند. آيا اين رهبران قادر خواهند بود که موقعيت های پيچيده سياسی و در حال افزايش جهان امروز را با مسئوليت کامل کنترل کنند؟
بزودی 60 سال از روزی که اولين بمب اتمی بر هيروشيما افکنده شد، خواهد گذشت. و خبر تاسف آور در اين مورد اين است که، هم اکنون بيش از دهها هزار سلاح اتمی در دنيا وجود دارد، که بسيار دقيق تر و قويتر از اولين بمب اتمی جهان می باشند و اين سلاح ها می روند که نه تنها بيشتر و بيشتر توليد شده، بلکه کامل تر و کشنده تر هم بشوند. حتی برنامه ای برای ساخت پايگاههای موشک های اتمی در فضا در دست انجام است. هم چنين برنامه های بيشتری برای ساخت و توليد سيستم های هر چه پيشرفته تر و کشنده تر در حال اجراست.
برای نخستين بار در تاريخ، انسان ظرفيت های تکنيکی گسترده ای جهت انهدام خود آفريده است، گر چه قادر نبوده است که حداقل تضمينات جهت سلامت و امنيت و انسجام هر کشوری را بر پايه مناسبات برابر ارائه دهد.
تئوريسين ها و نظريه پردازهای جهان سرمايه داری مفصلا در مورد موارد کاربرد سلاح های پيشرفته که در گوشه وکنار دنيا بکار ميروند دست به توجيهات می زنند که به اين ترتيب عملکرد بربريت وحشيگرانه ی نازی های هيتلری در مقابل آن رنگ می بازد.
روش های مبتنی بر ساديسم و شکنجه را که يادآور تصاوير هولناک مشابه در سالهای پايانی جنگ دوم جهانی است را در اين روزگار همچنان شاهد هستيم.

حيثيت و اعتبار سازمان ملل متحد در تمامی شالوده و بنيان اش بشدت متزلزل و تحليل رفته است. سازمان ملل متحد هم اينک از همه معيارهای اصولی و دمکراتيک خود بسيار دور گشته است. اين نهاد جهانی به مانند ابزاری در دستان ابرقدرت و متحدين اش بدل شده است که تنها قادر است ماجراجوئی های جنگی انان را پوشش دهد و بر جنايت عليه مقدس ترين و محترم ترين حقوق انسانها سرپوش گذارد.

اينها نه وهم و خيال هستند و نه تصورات و پندارهای ساده انگارانه. اين حقيقت عريانی است که در طی نيم قرن گذشته، دو خطر مرگبار، زيست و بقای نوع بشر را شديدا مورد تهديد قرار داده است: يک خطر ناشی از سلاحهای تکنولوژيکی پيشرفته است و ديگری خطر خرابی و ويرانی سيستماتيک و شتاب يابنده اوضاع و شرايط طبيعی زندگی بر روی کره زمين می باشد. مشکل اساسی اين است که بشريت به اجبار به درون سيستمی کشانده می شود که در برابر او انتخابی بجز اين دو مورد وجود ندارد: يا اينکه وضعيت موجود جهان تغيير پيدا کند، و يا نوع بشر خطر و ريسک واقعی انقراض خود را بپذيرد. احتياج نيست که همه دانشمند و يا متخصص رياضيات باشند تا متوجه شوند که چه اتفاقی در حال وقوع است، بلکه تنها به يک محاسبه ساده احتياج هست که کودکان دبستانی هم بسادگی قادر به اينگونه محاسبات هستند.

مردم روز بروز بيشتر غير قابل کنترل و مهار نشدنی می گردند، سرکوب، شکنجه، ناپديدشدن ها يا کشتارهای عظيم و گروهی از آنان قادر نخواهد بود که آنان را متوقف نمايد .
و البته اين تنها مردم گرسنه کشورهای جهان سوم نخواهند بود که برای بقای خود و فرزندان خود دست به تقلا، شورش و نزاع خواهند زد، بلکه انسانهای باوجدان جهان غنی، کارگران يدی و فکری هم به مبارزه بر خواهند خاست.
بحران های اجتناب ناپذير سيستم، دير يا زود متفکرين، رهبران و سازمانهای سياسی و اجتماعی از هر گروهی را بوجود خواهد آورد تا با منتهای تلاش و کوشش خود مانع انقراض نسل بشر شوند. همه ی آبها سرانجام در يک مسير مشترک طی طريق خواهند کرد و بر سر راه خود همه ی موانع و سد های دست و پاگير را از بين خواهند برد.

حال اجازه دهيد، افکاری را رشد و نمو دهيم که برای آن احتياج به ساخت و توليد همه ی آن سلاحهايی که اين تمدن وحشی و بربر به ارمغان آورده است، نداشته باشيم.
اجازه دهيد، افکاری را رشد و نمو دهيم که ويرانی و انهدام جبران ناپذير مسکن طبيعی مان؛ " زمين" را مانع شويم.
در اينجا سوالی نمودار می شود: آيا خيلی دير نيست؟ من بسيار خوش بين هستم، می گويم خير، و اجازه دهيد که اميد خود را با ديگرانی هم که معتقدند جهانی ديگر ممکن است، تقسيم نمايم.


0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی