" بازار فجيره" و مضحكه پيرامون آن! " بازار فجيره" و مضحكه پيرامون آن
برام خيلي عجيب هست كاري كه بسياري از اين سايت هاي اينترنتي در پي طرح قضيه " فروش دخترهاي ايراني در بازار فجيره" در پيش گرفته اند. يكي مقاله مي نويسه، آن ديگري شعر ميگه، سومي فرياد وامصيبتا سر ميده كه بيائيد و ببيند كه ما به عهد بوق برگشته ايم. و احزاب سياسي نيز – بي هيچ تفاوتي در نوع رنگي كه براي خودشان انتخاب كرده اند – همه و همه دادشان بالاست كه همه اين قضايا ناشي از بي كفايتي و بي سياستي دستگاه حكومتي است.
فكر كنم يه بار در همين وبلاگ در مورد حادثه اي صحبت كرده ام كه در كلاس نهم شاهدش بودم. همان سالي بود انگار برف سنگيني باريده بود و مدارس يا تعطيل ميشدند و يا اگر احياناً كلاسي راه مي افتاد با كمبود معلم و اينها روبرو ميشديم. يه بار آقاي " حكمت جو" مدير مدرسه مان با آن عينك ته استكاني اش وارد كلاس شد و گفت امروز فلان معلم نمياد و اين ساعت رو با هم بصورت گفتگو پيش ميبريم. اگه كسي سوالي داره مطرح كنه.
آن موقع من در مدرسه غروي درس ميخوندم كه بين چهاربرادران و خيابان پهلوي رشت واقع بود. نزديك باشگاه ايران مهر رشت. تو كلاس ما هم بودند بچه هايي كه از روستاهاي اطراف مي آمدند. باري، يكي از همين بچه ها – كه بچه زرنگ و درس خواني هم بود – پرسيد: چرا حكومت ايران – آن موقع هيچكس براي دولت قابليتي مستقل قائل نبود! برعكس تمام تاريخ سازي هاي آقاي ميلاني در مورد اميرعباس هويدا – در مورد تجاوز و قتل چهار دختر ايراني در غنا هيچ اعتراضي نمي كنه؟
اين خبر البته عمدتاً در مجله اطلاعات هفتگي و روزنامه هاي دوقلوي ايراني در آن زمان يعني اطلاعات و كيهان مطرح شده بود. آقاي حكمت جو با نگاه خاص خودش سري چرخاند و گفت: بابا جان تو همين كشور خودمان روزي هزارتا ... دختر پاره ميشه و آب از آب تكان نمي خوره. حالا چي ميگي، بيايم لشكر بكشيم به غنا كه چرا فلان و بهمان شده؟...

وقتي تمام عرصه هاي زندگي انسان در مناسبات فعلي جهان خصوصيت كالائي بخودش گرفته، ديگه چه انتظاري ميره كه چنين خريد و فروشي به چه محدوده هائي وارد خواهد شد؟ بطور مثال خريداران اصلي سكس با كودكان در اروپا هستند. در بسياري از شهرهاي هلند يا كلوب هاي رسمي برقرارند و يا مثل آمستردام محله اي هست كه دختران و زنان در پشت ويترين ها براي فروش سكس حاضر هستند. اتفاقاً ميزان پرداخت ماليات بر در آمدشان آنقدر بالاست كه هيچ شهرداري حاضر نيست چنين مراكزي رو ببنده. يا مثلاً كازينوها و قمارخانه ها و دستگاه هاي جك برد و از اين وسائل.
وقتي مناسبات انساني تنها در بده و بستان خلاصه ميشه، آنگاه مي بينيم كه سكس در جامعه بمثابه يك رابطه معين تعريف ميشه. طبيعي است كه مشتريان بهره گيري از اين رابطه به فروشندگاني نياز داشته باشند. و اين فروشندگان نيز براي فروش كالاي خود دنبال بازارهائي باشند كه بتونند بهره بيشتري بدست بيارن. شايد مطرح كنندگان اين واويلاها و وامصيبتا در اين فكرند كه كالاهاي ايراني بايد تنها در محدوده بازار داخلي مبادله بشن و بدين ترتيب حق طبيعي فروشندگان را نقض كنند؟
وقتي نفت آنقدر استخراج ميشه كه نه تنها مصرف داخلي بلكه نياز بازار جهاني رو مبنا قرار ميده، وقتي سر سفره هر ايراني هفت سين صادراتي از ايران بطور بسته بندي شده حضور داره، وقتي خورشت خارج نشينان با مواد تهيه شده در ايران آماده ميشه، و وقتي همه چيز در خدمت واردات و صادرات قرار ميگيره و از همه امكانات قيمت هاي جهاني بهره وري ميشه، فكر نمي كنيد شعار مسخره اي است اگه تلاش كنيم فروش تن انسان را تنها در محدوده ايران مجاز بدانيم و آنرا در محدوده قيمت هاي بازار ايراني به بند بكشيم؟ مگر فروش مغز انسان دردناك تر نيست؟ كساني كه با افتخار تمام ميتوانند قابليت هاي مغزي خودشان را به اين يا آن موسسه در آمريكا، كانادا و يا اروپا به فروش مي رسانند و يا حتي در بازار داخلي؟
يا بايد صريح بود و تن فروشي انسانها را همان كاري در نظر گرفت كه هركس در اين جهان فروريخته از هر معيار اخلاقي دنبال مي كنه، يا بايد به اخلاقيات توجه جدي نشان داد و به نقد عميق مناسبات موجود جهان نشست. و صرفاً در محدوده تابوهاي جنسي در جا نزد.
همين يكي دو ماه پيشتر بود كه بازيكن بلغاري يكي از تيم هاي حرفه اي فوتبال پرتقال در برابر چشمان متحير بينندگان تلوزيونهاي جهان و تماشاگران استاديوم، افتاد و مرد. او نيز مثل ده ها و حتي صدها هزار انسان ديگر از همان اوال كودكي خودش، روحش، زندگي اش و تمامي مختصات انساني اش را به دست اندركاران بازار برده داران فوتبال و ورزش و از اين قبيل مي فروشد و آنگاه كه شيره جانش را براي استفاده دلخواه بطور اساسي مي كشند، كم مي آورد و جلوي چشمان همگان جان ميدهد. آيا دختران ايراني كه در بازار فجيره به فروش ميرسند، كار ديگري مي كنند؟
همانطور كه در اخبار هم آمده، اكثر اين دختران از چگونه گي و موضوعيت كار مطلع هستند و ميدانند با چه سرنوشتي روبرويند. اما انتخابشان آيا صرفاً عدم تمايل به بودن در ايران هست؟ يا اينكه در تلاشند تا تن خود را بمثابه كالا به قيمتي مناسب تر بفروش برسانند؟ چه بسا بسياري از آنان در همين تهران به تن فروشي مشغول بوده اند. در بازاري مثل فجيره حتي شايد شانس بياورند و جنبه هاي ديگري از خصوصيت شان بمثابه زن در مد نظر مشتري قرار گرفته و به همسري كسي در آيند و سالهاي سال همچون برده، با اين تصور كه انگار وردي كه فلان ملا برايش خوانده حكم خاصي است و با تلقي خودفريبانه ازداوج در خدمت خريداري در آيند؟
من نمونه هاي زيادي را سراغ دارم كه خيلي ها با احترام تمام و با افتخار همسر پستي انتخاب كرده و آنها را از ايران به اروپا، كانادا و يا آمريكا مي آورند. آيا كار اينها تفاوتي با بقيه دارد؟ آنها نيز اينبار از بازار داخلي و درون فروشندگان محلي خريد مي كنند. آنها به خانواده ماموريت مي دهند و يا به آشنايان كه برايشان كالائي مناسب انتخاب كنند و قيمت پرداختي نيز همانا ويزاي اقامت در فلان و بهمان كشور و كالاي قابل فروش، در اختيار قرار دادن خود همچون برده – اگر پوسته فريبكارانه همسر بودن و خانواده و عشق و از اين قبيل را كنار بزنيم - و تحمل چندسالي است تا اقامت دائم دريافت شود. در چنين حالتي است كه اين خريد و فروش با جشن و هلهله پيش ميرود و آن ديگري اينگونه تبديل به شيون و واويلا مي شود.
نكته اي عمومي تر اينكه خود را در اين محدوده به بند بكشيم كه انگار اين از خصوصيت دستگاه حكومتي ايران بوده كه مردم به چنين فلاكتي رسيده اند. يه نگاهي به تجارت سكس در جهان و ميزان مبادلات مالي كه در اين زمينه در جريان هست، نشان ميدهد كه اين يكي ازمعضلات جدي ناشي از مناسبات سرمايه دارانه و مبادله اي است و نشاني جدي است از بهم ريخته گي بي حدو حصري كه براي چنين مناسباتي ميتوان قائل بود. – برعكس نظري كه آقاي قوچاني سردبير روزنامه شرق خواهان آن است كه اگه در ايران دموكراسي مي خواهيد، پس سعي كنيد راه را براي ورود سرمايه داران عزيز فراهم كنيد و آنگاه مطمئن باشيد كه آنها از حقوق دموكراتيك شما ( در واقع از حق شما براي راي دادن به آنها!) دفاع كرده و جامعه اي خواهيم داشت با دستگاه حاكمه اي انتخابي – هم اكنون سرمايه هائي بسيار جدي در كار هست كه بازارهاي جديدتر، كالاهاي متنوع تر و حتي عرصه هاي گسترده تري را كشف نمايد. امروزه تنها دختر ايراني نيست كه در چنين بازارهايي به فروش ميرسند، تمامي جهان گرسنه دنيا بصورت كالاي بالقوه اي در آمده و حتي كودكان نيز از اين مبادله بيرون نيستند. محدود كردن تجارت برده و تن فروشي و اين قبيل عواقب اجتماعي را به يك حكومت مشخص و حتي يك نظام اقتصادي – اجتماعي، نشان از درك غلط دارد. اساس شعور اجتماعي انسان در شكل دهي مناسبات كنوني جهان ملهم از بحران هست و تا بطور ريشه اي مورد دقت و توجه قرار نگيرد، ما با معلول هاي پيچيده و متنوع تري بطور روزمره روبرو خواهيم بود. محدود كردن چنين قضايائي به حاكمان جمهوري اسلامي، اگر نشانه فرصت طلبي هاي روشنفكران سياسي نباشد، طبعاً از ساده گي مفرط نشان دارد.

تنها نتيجه اي كه براحتي ميتوان گرفت اين است كه جهان كنوني بهم ريخته تر از آن است كه نسبت به فلان و يا بهمان منتجه آن و معلول علت هاي بنيادين فغان و شيون راه بياندازيم. و از همه اينها مهمتر ناتواني اساسي سياست مداران كنوني جهان است كه نه تنها قادر به حل معضلات نيستند بلكه خود در دامن زدن بيشتر اين معضلات نيز دخيل مي باشند.
شايد براي ساختن جهاني اساساً متفاوت به نوع ديگري از انسان و حس مسئوليت ديگري نياز داريم. شايد به نگاهي اساساً متفاوت نياز داريم تا بتوانيم چهره بغايت كريه مناسبات كنوني را بطور بنيادين تغيير دهيم. هرچه هست اين نكته مسلم است كه نبايد با ننه من غريبم هاي شاعرانه و رمانتيسم هاي مضحك ناتواني خود از ديدن عميق قضايا را پوشاند

[+/-] show/hide this post

۱۱.۳.۸۳

" بازار فجيره" و مضحكه پيرامون آن!

" بازار فجيره" و مضحكه پيرامون آن
برام خيلي عجيب هست كاري كه بسياري از اين سايت هاي اينترنتي در پي طرح قضيه " فروش دخترهاي ايراني در بازار فجيره" در پيش گرفته اند. يكي مقاله مي نويسه، آن ديگري شعر ميگه، سومي فرياد وامصيبتا سر ميده كه بيائيد و ببيند كه ما به عهد بوق برگشته ايم. و احزاب سياسي نيز – بي هيچ تفاوتي در نوع رنگي كه براي خودشان انتخاب كرده اند – همه و همه دادشان بالاست كه همه اين قضايا ناشي از بي كفايتي و بي سياستي دستگاه حكومتي است.
فكر كنم يه بار در همين وبلاگ در مورد حادثه اي صحبت كرده ام كه در كلاس نهم شاهدش بودم. همان سالي بود انگار برف سنگيني باريده بود و مدارس يا تعطيل ميشدند و يا اگر احياناً كلاسي راه مي افتاد با كمبود معلم و اينها روبرو ميشديم. يه بار آقاي " حكمت جو" مدير مدرسه مان با آن عينك ته استكاني اش وارد كلاس شد و گفت امروز فلان معلم نمياد و اين ساعت رو با هم بصورت گفتگو پيش ميبريم. اگه كسي سوالي داره مطرح كنه.
آن موقع من در مدرسه غروي درس ميخوندم كه بين چهاربرادران و خيابان پهلوي رشت واقع بود. نزديك باشگاه ايران مهر رشت. تو كلاس ما هم بودند بچه هايي كه از روستاهاي اطراف مي آمدند. باري، يكي از همين بچه ها – كه بچه زرنگ و درس خواني هم بود – پرسيد: چرا حكومت ايران – آن موقع هيچكس براي دولت قابليتي مستقل قائل نبود! برعكس تمام تاريخ سازي هاي آقاي ميلاني در مورد اميرعباس هويدا – در مورد تجاوز و قتل چهار دختر ايراني در غنا هيچ اعتراضي نمي كنه؟
اين خبر البته عمدتاً در مجله اطلاعات هفتگي و روزنامه هاي دوقلوي ايراني در آن زمان يعني اطلاعات و كيهان مطرح شده بود. آقاي حكمت جو با نگاه خاص خودش سري چرخاند و گفت: بابا جان تو همين كشور خودمان روزي هزارتا ... دختر پاره ميشه و آب از آب تكان نمي خوره. حالا چي ميگي، بيايم لشكر بكشيم به غنا كه چرا فلان و بهمان شده؟...

وقتي تمام عرصه هاي زندگي انسان در مناسبات فعلي جهان خصوصيت كالائي بخودش گرفته، ديگه چه انتظاري ميره كه چنين خريد و فروشي به چه محدوده هائي وارد خواهد شد؟ بطور مثال خريداران اصلي سكس با كودكان در اروپا هستند. در بسياري از شهرهاي هلند يا كلوب هاي رسمي برقرارند و يا مثل آمستردام محله اي هست كه دختران و زنان در پشت ويترين ها براي فروش سكس حاضر هستند. اتفاقاً ميزان پرداخت ماليات بر در آمدشان آنقدر بالاست كه هيچ شهرداري حاضر نيست چنين مراكزي رو ببنده. يا مثلاً كازينوها و قمارخانه ها و دستگاه هاي جك برد و از اين وسائل.
وقتي مناسبات انساني تنها در بده و بستان خلاصه ميشه، آنگاه مي بينيم كه سكس در جامعه بمثابه يك رابطه معين تعريف ميشه. طبيعي است كه مشتريان بهره گيري از اين رابطه به فروشندگاني نياز داشته باشند. و اين فروشندگان نيز براي فروش كالاي خود دنبال بازارهائي باشند كه بتونند بهره بيشتري بدست بيارن. شايد مطرح كنندگان اين واويلاها و وامصيبتا در اين فكرند كه كالاهاي ايراني بايد تنها در محدوده بازار داخلي مبادله بشن و بدين ترتيب حق طبيعي فروشندگان را نقض كنند؟
وقتي نفت آنقدر استخراج ميشه كه نه تنها مصرف داخلي بلكه نياز بازار جهاني رو مبنا قرار ميده، وقتي سر سفره هر ايراني هفت سين صادراتي از ايران بطور بسته بندي شده حضور داره، وقتي خورشت خارج نشينان با مواد تهيه شده در ايران آماده ميشه، و وقتي همه چيز در خدمت واردات و صادرات قرار ميگيره و از همه امكانات قيمت هاي جهاني بهره وري ميشه، فكر نمي كنيد شعار مسخره اي است اگه تلاش كنيم فروش تن انسان را تنها در محدوده ايران مجاز بدانيم و آنرا در محدوده قيمت هاي بازار ايراني به بند بكشيم؟ مگر فروش مغز انسان دردناك تر نيست؟ كساني كه با افتخار تمام ميتوانند قابليت هاي مغزي خودشان را به اين يا آن موسسه در آمريكا، كانادا و يا اروپا به فروش مي رسانند و يا حتي در بازار داخلي؟
يا بايد صريح بود و تن فروشي انسانها را همان كاري در نظر گرفت كه هركس در اين جهان فروريخته از هر معيار اخلاقي دنبال مي كنه، يا بايد به اخلاقيات توجه جدي نشان داد و به نقد عميق مناسبات موجود جهان نشست. و صرفاً در محدوده تابوهاي جنسي در جا نزد.
همين يكي دو ماه پيشتر بود كه بازيكن بلغاري يكي از تيم هاي حرفه اي فوتبال پرتقال در برابر چشمان متحير بينندگان تلوزيونهاي جهان و تماشاگران استاديوم، افتاد و مرد. او نيز مثل ده ها و حتي صدها هزار انسان ديگر از همان اوال كودكي خودش، روحش، زندگي اش و تمامي مختصات انساني اش را به دست اندركاران بازار برده داران فوتبال و ورزش و از اين قبيل مي فروشد و آنگاه كه شيره جانش را براي استفاده دلخواه بطور اساسي مي كشند، كم مي آورد و جلوي چشمان همگان جان ميدهد. آيا دختران ايراني كه در بازار فجيره به فروش ميرسند، كار ديگري مي كنند؟
همانطور كه در اخبار هم آمده، اكثر اين دختران از چگونه گي و موضوعيت كار مطلع هستند و ميدانند با چه سرنوشتي روبرويند. اما انتخابشان آيا صرفاً عدم تمايل به بودن در ايران هست؟ يا اينكه در تلاشند تا تن خود را بمثابه كالا به قيمتي مناسب تر بفروش برسانند؟ چه بسا بسياري از آنان در همين تهران به تن فروشي مشغول بوده اند. در بازاري مثل فجيره حتي شايد شانس بياورند و جنبه هاي ديگري از خصوصيت شان بمثابه زن در مد نظر مشتري قرار گرفته و به همسري كسي در آيند و سالهاي سال همچون برده، با اين تصور كه انگار وردي كه فلان ملا برايش خوانده حكم خاصي است و با تلقي خودفريبانه ازداوج در خدمت خريداري در آيند؟
من نمونه هاي زيادي را سراغ دارم كه خيلي ها با احترام تمام و با افتخار همسر پستي انتخاب كرده و آنها را از ايران به اروپا، كانادا و يا آمريكا مي آورند. آيا كار اينها تفاوتي با بقيه دارد؟ آنها نيز اينبار از بازار داخلي و درون فروشندگان محلي خريد مي كنند. آنها به خانواده ماموريت مي دهند و يا به آشنايان كه برايشان كالائي مناسب انتخاب كنند و قيمت پرداختي نيز همانا ويزاي اقامت در فلان و بهمان كشور و كالاي قابل فروش، در اختيار قرار دادن خود همچون برده – اگر پوسته فريبكارانه همسر بودن و خانواده و عشق و از اين قبيل را كنار بزنيم - و تحمل چندسالي است تا اقامت دائم دريافت شود. در چنين حالتي است كه اين خريد و فروش با جشن و هلهله پيش ميرود و آن ديگري اينگونه تبديل به شيون و واويلا مي شود.
نكته اي عمومي تر اينكه خود را در اين محدوده به بند بكشيم كه انگار اين از خصوصيت دستگاه حكومتي ايران بوده كه مردم به چنين فلاكتي رسيده اند. يه نگاهي به تجارت سكس در جهان و ميزان مبادلات مالي كه در اين زمينه در جريان هست، نشان ميدهد كه اين يكي ازمعضلات جدي ناشي از مناسبات سرمايه دارانه و مبادله اي است و نشاني جدي است از بهم ريخته گي بي حدو حصري كه براي چنين مناسباتي ميتوان قائل بود. – برعكس نظري كه آقاي قوچاني سردبير روزنامه شرق خواهان آن است كه اگه در ايران دموكراسي مي خواهيد، پس سعي كنيد راه را براي ورود سرمايه داران عزيز فراهم كنيد و آنگاه مطمئن باشيد كه آنها از حقوق دموكراتيك شما ( در واقع از حق شما براي راي دادن به آنها!) دفاع كرده و جامعه اي خواهيم داشت با دستگاه حاكمه اي انتخابي – هم اكنون سرمايه هائي بسيار جدي در كار هست كه بازارهاي جديدتر، كالاهاي متنوع تر و حتي عرصه هاي گسترده تري را كشف نمايد. امروزه تنها دختر ايراني نيست كه در چنين بازارهايي به فروش ميرسند، تمامي جهان گرسنه دنيا بصورت كالاي بالقوه اي در آمده و حتي كودكان نيز از اين مبادله بيرون نيستند. محدود كردن تجارت برده و تن فروشي و اين قبيل عواقب اجتماعي را به يك حكومت مشخص و حتي يك نظام اقتصادي – اجتماعي، نشان از درك غلط دارد. اساس شعور اجتماعي انسان در شكل دهي مناسبات كنوني جهان ملهم از بحران هست و تا بطور ريشه اي مورد دقت و توجه قرار نگيرد، ما با معلول هاي پيچيده و متنوع تري بطور روزمره روبرو خواهيم بود. محدود كردن چنين قضايائي به حاكمان جمهوري اسلامي، اگر نشانه فرصت طلبي هاي روشنفكران سياسي نباشد، طبعاً از ساده گي مفرط نشان دارد.

تنها نتيجه اي كه براحتي ميتوان گرفت اين است كه جهان كنوني بهم ريخته تر از آن است كه نسبت به فلان و يا بهمان منتجه آن و معلول علت هاي بنيادين فغان و شيون راه بياندازيم. و از همه اينها مهمتر ناتواني اساسي سياست مداران كنوني جهان است كه نه تنها قادر به حل معضلات نيستند بلكه خود در دامن زدن بيشتر اين معضلات نيز دخيل مي باشند.
شايد براي ساختن جهاني اساساً متفاوت به نوع ديگري از انسان و حس مسئوليت ديگري نياز داريم. شايد به نگاهي اساساً متفاوت نياز داريم تا بتوانيم چهره بغايت كريه مناسبات كنوني را بطور بنيادين تغيير دهيم. هرچه هست اين نكته مسلم است كه نبايد با ننه من غريبم هاي شاعرانه و رمانتيسم هاي مضحك ناتواني خود از ديدن عميق قضايا را پوشاند

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی