بحثي درباره هويت
مطلب زير نوشته اي است از آقاي طباطبائي در مورد مسئله هويت و مشخصاً هويت ايراني. از آنجائي كه فكر مي كنم چنين موضوعي ميتونه براي بسياري، نه بمثابه توضيح مشخص، بلكه براي ورود به چنين بحثي جالب باشه اينو در وبلاگ ساكنان زمين قرار ميدم. اميد كه مثل خودم از اين مبحث خوشتون بياد.
در بارهی هويت ايرانی
آيا به راستی هويتی هم وجود دارد؟
علی محمد طباطبايی
iraneaziz@hotmail.com
جمعه ٢٥ ارديبهشت ۱۳۸۳
يكی از موضوعات مهمی كه در اين چند دهی اخير به طور پيوسته مورد نقد و گفتگوی انديشمندان ما قرار گرفته، همين معضل هويت يا «هويت ايرانی» است. وقتی به «هويت» میانديشيم بدون اختيار نام مرحوم دكتر علی شريعتی به ذهنمان خطور میكند، هرچند كه البته اين بحث بسيار قديمیتر ايشان است، ليكن اين شريعتی بود كه به آن رنگ و لعاب جديد و امروزیتری بخشيد و باعث گرديد كه معضل هويت ايرانی يا شرقی ما دوباره در جمع وسيعی از روشنفكران و دانشگاهيان مطرح گردد. برای سالها «بازگشت به خويشتن خويش» حداقل برای بخشی از جوانان ايرانی تنها الگوی قابل قبول تلقی میشد. ما میبايست به اصل شرقی خود باز گرديم، اما اصليتی كه از صافی اگزيستنسياليسم و ماركسيسم عبور داده شده بود. نتيجهی نهايی دقيقاً چه چيزی بود را هيچكس به درستی نمیدانست، اما تصور همه بر اين بود كه لااقل برای خود تئورسين بزرگ آن بايد روشن باشد. امروز دوباره انديشههای دكتر شريعتی مورد انتقاد شديد قرار گرفته و بعضی در اين اواخر سعی كردهاند كه بيگانگی آن با دموكراسی و جامعهی باز را نشان دهند. با اين حال چنين به نظر میرسد كه بحث پيرامون «هويت ايرانی» همچنان ادامه خواهد داشت، آن هم در شرايطی كه پس از چندين دهه تفكر در اين باره و نوشتن كتابهايی چند ـ حتی از طرف روشنفكران غيردينی ـ هنوز هم كسی نمیداند كه اين هويت چيست.
اما به تازگی روزنامهی شرق ـ يعنی سردبير آن آقای محمد قوچانی به همراه آقای حامد يوسفی ـ با آقای فرهنگ رجايی گفتگوی بسيار طولانی ـ و حقيقتاً ملالآوری ـ انجام دادهاند در بارهی چيستی هويت ايرانی و عنوان آن را هم «من ايرانی مدرن مسلمان سنتیام» انتخاب كردهاند. در حالی كه تقريباً دو صفحهی تمام از ويژه نامهی كتابخانهی شرق ـ كه ظاهراً بر روی اينترنت قابل دريافت نيست ـ به اين گفتگوی بیسرانجام اختصاص داده شده است، اما در پايان آن به خوانندهی بیحوصله مژده داده میشود كه به زودی در صفحهی انديشهی شرق ادامه بحث قابل دريافت خواهد بود.
برای كسانی كه با پيشينهی فرهنگ رجايی نا آشنا هستند در مقدمهی اين گفتگو اشارهی كوتاهی آمده. وی استاد پيشين دانشگاههای تهران است كه پس از محروم شدن از تدريس در ايران، در خارج از كشور ـ ظاهراً در حال حاضر كانادا ـ اقامت گزيده و تدريس میكند و اكنون برای شركت و ايراد سخنرانی در همايش حكمت مطهر به ايران آمده است. وی كتابهای متعددی نيز به فارسی چاپ كرده كه جديدترين آن با عنوان نامتجانس «مشكلهی هويت ايرانيان امروز» به تازگی روانه بازار نشر شده است.
اما با اين حال دانش و تجربهی وسيع مصاحبه شونده و اين كه وی در كشورهای مختلفی استاد دانشگاه میباشد مانع از آن نمیگردد كه در برابر پرسشهای روشن و در مواردی هوشمندانه روزنامهی شرق پاسخهايی مبهم، بسيار طولانی و كم محتوا ندهد. آيا به راستی دو صفحهی تمام روزنامهای با حروف ريز برای اين استاد دنيا ديدهی ما كافی نبود كه بتواند تا حد قابل قبولی مسئلهی چيستی هويت ايرانی را روشن كند؟ طفره رفتن پی در پی مصاحبه شونده از پرسشهای واضح شرق در بارهی چيستی هويت ايرانی به راستی كه خواننده را عصبی میكند و حتی اين سوال ايجاد میشود كه چاپ آن اصلاً چه ضرورتی میتوانست داشته باشد.
آقای فرهنگ رجايی در چند جای اين مصاحبه به طور كاملاً شفاف پاسخ میدهد كه پاسخ به اين كه «من كيستم» و يا در واقع روشن كردن هويت ايرانی ما مسئلهی بسيار مهمی است كه از آن به هيچ وجه نمیتوان غفلت كرد. اما هربار كه از وی در بارهی اين هويت سوالی میشود وی هيچ جواب روشن و قابل قبولی ارائه نمیدهد. از همه عجيبتر اين كه وی در نيمههای مصاحبه به اين پرسش شرق: «شما الان هويت فعلی ايرانی را چه میبينيد يعنی چه عناصری را در اين مسئله میبينيد؟» چنين حواب میدهد: «من اگر احساس میكردم كه «هويت ايرانی»ای هست كه من میتوانم ببينمش و توصيفش كنم اصلاً لزومی نداشت كه اسمش را بگذارم «مشكلهی هويت ايرانی». اسمش را میگذاشتم هويت ما اين است و جز اين نيست. بنابراين بنده عرضم اين بوده كه هويت ايرانی فعلاً در حال تشتت و معركهی جهان بينیها است».
زبان بنده واقعاً قاصر است از يافتن كلام مناسب در پاسخ به اين مصاحبه بینظير. شخصی كه به روشنی اعتراف میكند كه كمترين اطلاع و نشانهای از وجود چنين هويتی ندارد معتقد است كه چنين هويتی وجود دارد و بايد حتماً آن را يافت زيرا بدون آن زندگی معنا دارد زيرا انسان از خودش تعريفی ندارد. حداقل اين كه استاد فرهنگ رجايی نيز ـ به گفتهی خودش ـ جزو آن هفتاد ميليونی بايد باشد كه چون هنوز به واقعيت يا ماهيت هويت ايرانی و شرقی خودش پی نبرده در حال گذراندن يك زندگی بیمعنا يا همان زندگی پوچ بیحاصل است. آنچه هنوز هم تاسف بارتر اين كه وی معتقد است: «اگر ايرانی دلش میخواهد بازيگر شود بايد به يك اجماع نظری راجع به يك تعريف نسبتاً كلی از هويت خودش برسد تا بتواند بازی كند».
اما گذشته از اين مصاحبهی عجيب، هويت چيست و اين هويت ايرانی و شرقی ما كدام است و پاسخ «من كيستم» چه خواهد بود. جواب بنده اين است كه اين پرسش از اساس دچار اشتباه است. هويت به اين معنا نه در دنيای بسيار متنوع و پرشتاب امروز میتواند وجود داشته باشد و نه هرگز چنين هويتی در دورههای گذشته وجود داشته است. هويت در مفهومی كه شريعتی يا آل احمد يا امروز فرهنگ رجايی و بسياری ديگر در جستجوی آن هستند يك سراب واقعی است كه باعث گمراهی بسياری شده و هم چنان میشود. بزرگترين مشكل اين است كه هيچ كس نمیتواند هويت را تعريف كند. آقای رجايی اعتراف میكند كه كمترين نشانی از هويت ايرانی ندارد. اما اگر ايشان اين هويت را به عنوان يك ايرانی هنوز هم حس نكرده و نمیداند كه چيست از كجا میداند كه «هويت ايرانی» وجود دارد؟ به ديگر سخن چيزی را كه هرگز نمیتوانيم ببينيم يا حس كنيم چگونه میتوانيم تعريف كنيم؟ اگر فردا كسی آمد و گفت كه هويت ايرانی و شرقی ما همين است كه من میگويم شما به چه طريقی میخواهيد ادعاهای وی را مورد بررسی قرار دهيد و مطمئن شويد كه درست میگويد؟ واژهای كه در معنا و مفهومی كه شريعتی مورد نظر داشت واقعاً روشن نيست كه چيست چرا بايد تا اين اندازه برای ما اهميت داشته باشد كه تصور كنيم تا به هويت اصيل ايرانی و شرقی خود نرسيم نه میتوانيم در جهان نقشی داشته باشيم و نه زندگی برای تك به تك مامعنايی در بر خواهد داشت.
طرفداران بازگشت به هويت اصيل يا يافتن هويت ايرانی بايد به چند پرسش پاسخ بدهند. اين هويت گمشده اكنون كجاست يا كجا مخفی شده كه كسی نمیتواند آن را ببيند اما همواره وجود دارد. اگر در وجود ما نيست و اگر در گذشته نيست پس در كجا است؟ راه رسيدن به آن چگونه است؟ از كجا مطمئن باشيم كه در مسير صحيحی به جلو میرويم و آن گمشده چه مشخصههايی دارد كه وقتی آن را يافتيم مطمن شويم كه به مقصد رسيدهايم؟ در دنيايی كه هركس اجازهی انتخاب كردن دارد چگونه به ناگهان يك ملت میتواند روی يك هويت يگانه به توافق برسند؟ رابطهی اين هويت گمشده با دستاوردهای جهان معاصر از قبيل دموكراسی و آزادی چيست؟ اگر آنها را قبول دارد چگونه است كه در گذشتهی ما اصلاً از اين دو ارزش خبری نبوده؟ در گذشتهی ما خوب و بد فراوانی میتوان يافت. از كجا كه فقط خوبها معرف هويت ما هستند و پس بدها معرف هويت چه كسانی خواهند بود؟ آيا میتوانيم به سادگی به گذشته برويم و هرچه دلمان خواست از سوپرماركت تاريخ جدا كنيم و آنها را به ارزشهای مثبت جهان معاصر گره بزنيم و يك هويت از خود جعل كنيم؟ و يا اگر قرار است كه بنشينيم و برای خود يك هويت جديد و امروزی جعل كنيم چگونه هفتاد ميليون ايرانی يك مرتيه همه با هم و با توافق بر فقط يك هويت واحد میتوانند كنار آيند؟
خيال پردازی بس است. هويت واژهای است كه در اين مفهوم مورد نظر ما معنای درستی ندارد يا به عبارتی در جای غلطی به كار رفته است. وقتی گوشهی خلوتی مینشينيم و از خود سوال میكنيم كه: «من كيستم؟» از چند نظرگاه میتوانيم مسئله را مورد بررسی قرار دهيم و از چند ـ يا بهتر است بگويم از چند هزار ـ مسير میتوانيم به جلو برويم؟ سر ارنست گمبريچ كه هرگز نمیتوانم مطلبی بنويسم و از وی يادی نكنم در يكی از مقالههای خود از واژهی جعل شدهی Cupology صحبت میكند. میگويد منظور ما از اين اصطلاح اين بود كه مثلاً يكی از دانشجويان يك فنجان چای را در دست میگرفت و آن وقت شما به عنوان تاريخ نگار هنر آينده میبايست انواع و اقسام سوالهايی كه در بارهی فنجان چای به ذهنتان خطور میكرد را ياداشت كرده و پی میگرفتيد. يواش يواش ليست بلند و بالايی تهيه میشد و شما متوجه میشديد كه در مورد هر شئ به راستی كه چقدر مسيرهايی متفاوتی برای پرسش وجود دارد. اين تازه مسيرهايی بود برای يك تاريخ نگار هنر و آن هم در بارهی يك شئ. حال شما به عنوان يك انسان وقتی میخواهيد ببينيد كه كيستيد چه تعداد مسير متفاوت پيش رو داريد؟ اين بستگی به وسعت دانش شما خواهد داشت. هرچقدر در ذهن خود از گنجينهی انواع علوم مختلف توشهی بيشتری داشته باشيد مسلماً هم مسيرهای بيشتری پيش روی خواهيد داشت و هم اين كه مسيرهايتان بسيار طولانیتر از مسيرهای افراد كم دانش میباشند. حال خود قضاوت كنيد كه آيا « من كيستم » هرگز میتواند ما را به يك هويت منفرد برساند؟ حتی در يك انسان و نه در هفتاد ميليون؟ بازهم در پايان به اين مورد اشاره كنم كه در جهانی كه هركس اجازه دارد هويت خودش را خودش تعيين كند ـ يعنی اگر هويتی وجود داشته باشد ـ ديگر چه فرقی میكند كه هويت چيست. در جايی كه هركس آزاد است (يا بايد آزاد باشد) كه رنگ دلخواه خودش را به تن كند يك رنگی چه جای مطرح شدن دارد؟
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی